مکاشفه
- سلام به همه بر و بچه های روفرم و عاشق شعر.
- از همتون ممنونم که میاید و نظر میدید...امیدوارم همیشه سرشار از شور و نشاط باشید¤ درست مثل خودم
- راستش دیروز یه کار جدید مرتکب شدم که تصمیم دارم توی این پست بذارمش.یه غزل در مورد سرودن و شاعرانگی، چون خیلی از بچه هایی که شاعر نیستن دائم از شاعرا می پرسن شما چطوری شعر میگید! یه دفه میاد؟ فکر می کنید و میگید؟ چه حالتی بهتون دست میده و...
- حالا فعلا غزلمو بخونید تا بعد در موردش صحبت کنیم
از کوه واژه ها که سرازیر می شوی
در بین سیل همهمه تکثیر می شوی
گاهی برای یک دو سه مضمون بی بدیل
از دست وزن و قافیه دلگیر می شوی!
وقتی که دست و پای تو را وزن بسته است
تا اینکه شعر، شعر شود پیر می شوی
وقتی به تنگ آمدی از دست قافیه
از عاشقانه های خودت سیر می شوی
وقتی خدا نکرده بمانی میان راه
بی مایه و فلک زده تعبیر می شوی
با بیت های سست، شوی سخت گوشه گیر
وقتی که شعر، شعر شود شیر می شوی...
آنگاه در مکاشفه ای عاشقانه با
حس وقوع معجزه تسخیر می شوی
ممنونم جیییییگراااااا
منتظر نظراتتون هستما
یا علی
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم آذر ۱۳۸۶ ساعت 12:35 توسط سید محمد بابامیری
|
کاش غصه تموم می شد کاش گریه نمی کردم