خاطر خواه!
سلام! امیدوارم همیشه شاد باشید و دلخوش....
تا حالا دوستای زیادی منو مورد لطف قرار دادن و شرمنده کردن....البته بعضیا هم.......بگذریم اصلا.
راستش وبلاگ نویسی مشکلات خاصی رو هم داره که آدم باید با ظرفیت بالا باهاشون روبرو بشه.
به هر حال از همه دوستان که محبت می کنن نظر میدن ، راهنمایی می کنن یا حتی مزاح دود می کنن
ممنونم....
امروزم یه غزل واستون دارم که امیدوارم خوشتون بیاد:
می خواستی یک عمر، با من همصدا باشی
مثل نسیمی در هوای من رها باشی
یادت می آید بارها با شوق می گفتی:
تا پای جان هستم کنارت هر کجا باشی؟
دیروز و امروزت تفاوت دارد اما -حیف-
اینگونه در چشمم چرا باید دو تا باشی؟
در روزگار رونق چشمان رنگارنگ
باید هم اینگونه به من بی اعتنا باشی!
وقتی که بسیار است خاطر خواه اشرافی
پاسوز عشق مستمند من چرا باشی؟
هرگز تصور هم نمی کردم که تو اینقدر
در وادی دلدادگی ها بی وفا باشی
تنها ترینم،پیکرم یخ بسته اما کاش
می شد تنم را باز، خط استوا باشی
اما نه! باید دل برید از با تو بودن ها
دیگر امیدی نیست خاطر خواه ما باشی!
ممنون و سپاسگزارم از حوصله شما...
یا علی
کاش غصه تموم می شد کاش گریه نمی کردم